تردستی، روایتگر زندگی مریم است، مریمی که تلخی روزگار از او دختری مستقل و جنگجو ساخته است…
او برای کمک گرفتن از آشنایی قدیمی به صندوق یک مسجد میرود، اما با یک سوءتفاهم زندگیاش دچار سونامی عظیمی میشود،
سوءتفاهمی که سرنوشت پر پیج وخم او را به زندگی پسری پر از راز و رمز گره میزند و پرده برمیدارد از اسراری مهم و حیرت انگیز
بخشی از کتاب
"بیحرف سمت آکواریوم رفت. با نگاهش دنبال موری گشت و پیدایش نکرد. به جایش دو ماهی کوچک قسمت بالایی آکواریوم مشغول شنا بودند. چه اتفاقی برای آن ماهی عجیب افتاده بود؟
نزدیکتر رفت و یکدفعه چیزی از میان صخرههای مرجانی کوچک سمت دو ماهی هجوم برد و بلعیدشان! آنقدر صحنه و اتفاق، آنی بود که مریم فقط با حیرت و وحشت قدمی بلند به عقب رفت و به تصویر روبهرویش زل زد. ماهیهای نگونبخت شکار شدند و موج کوتاه آب هم به آرامش قبلش برگشت. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و آبی تکان خورده! موری به نرمی سر جایش برگشت و مریم حس کرد لحظهی چرخ زدنش او را دید و شناخت.
ــ یه بار یکی این صحنه رو دید، غش کرد."