الکساندر شصت و پنج ساله هنگامیکه قدم به خانهی کودکیاش میگذارد، ناگهان زمان به عقب برمیگردد و او پس از چهل سال جوانیاش، مادربزرگش و دلبستگیهایش را باز مییابد.
اکنون که سیر تحولات زندگیاش را میشناسد و از آینده با خبر است، آیا دوباره تصمیمهای همان زمان را خواهد گرفت؟
انسان میتواند به آرزوها و خواستههایش دست یابد یا همواره اسیر و در بند تقدیر است؟
در این صورت آیا حق انتخابی داریم؟
باید از نو شروع کنیم تا پاسخها را بیابیم.
در این نمایشنامه بار دیگر قلم شیرین و طنزآلود اریکامانوئل اشمیت با ترجمهی شیوای شهلا حائری، ما را به دنیای رازها و رمزها میبرد و به فکر وامیدارد.