این سرهنگ، فرمانده شهر است. فکر نمی کنم که هیچ وقت سندی مبنی بر این موقعیت در اختیارش گذاشته باشند، احتمالا چنین چیزی ندارد اصلا، شاید واقعا فقط یک متصدی مالیاتی ارشد باشد. ولی همه داستان این است؟ آیا این به او اجازه می داد که بر کلیه بخشها و ادارات دولتی نیز نظارت کند؟ درست است، دفتر او برای دولت خیلی مهم بود ولی برای شهروندان اصلا اهمیت چندانی نداشت. همیشه تحت تاثیر این اتفاقات هستیم مردم می گویند:« اکنون که اختیار همه ما دست تو است، لطفا ما را هم همراهی کن.» که البته در واقع چندین سال طول کشید که این متصدی مالیاتی ارشد به صورت خودکار به افسر عالی رتبه بدل شود و سرهنگ هم همانطور که می خواهیم، سنت ها را می پذیرد. با این حال، در حالیکه در میان زندگی می کند، بدون اینکه نسبت به موقعیت رسمی خود اضطرابی داشته باشد، با شهروندان عادی کاملا متفاوت است. وقتی که نماینده ای از او درخواستی دارد، مانند دیوارجهان آنجا می ایستد، پشت سرش چیزی نیست، ممکن است تصور کنی که صدایی می شنوی که...