آدمها با گذشته هایی که همواره در فاصله و نزدیک اند و شهر به شهر، خیابان به خیابان، قدم به قدم، لیوان به لیوان و نفس به نفس در پیشان میآیند، چه میکنند؟
در این درام روانشناختی جذاب، الیزابت، زنی که پیشتر رقصندهای بوده و امروز فلج است، مایکل یک بازیگر بیکار را استخدام کرده تا نمایشنامهای را که نوشته است با هم بخوانند. اما با پیشرفت داستان، شباهتهای نگرانکنندهای بین نمایشنامه و زندگی واقعی هر دو پدیدار میشود.
آنچه مانند یک خوره روح فیلمسازان نازک دل اروپای شرقی را می خورد و در بسیاری از آثار مستقل سینماگران این دیار سنگینی می کند سایه سیطره نازیسم هیتلری و کمونیسم استالینی است که مثل یک شبح در بسیاری از آثار سینماگران اروپای شرقی خود نمایی می کند.