داستان مگس ها از ایستگاه راه آهن مکزیکوسیتی آغاز می شود جایی که عده ای از مردم شهر می کوشند بنگرد تا به تصور خودشان به دست سربازان سرخپوست قبیله « یاکی» کشته نشوند.
رمان کوچ خانواده به استانبول و دل سپردن لیلا و ازدواجش را روایت میکند ــ لیلایی که دشواری دوران کودکی و بلوغش یک آرزو در دلش نشانده است: میخواهد از این جهان بگریزد.