راویِ «سفر دریایی؛ یک داستان عاشقانه» میگوید: «من قصههای مسافران را به داستانهای عاشقانه ترجیح میدهم.» و در این رمان تغزلی و شعرگونه از هر دوی اینها به وفور یافت میشود. داستان «سفر دریایی؛ یک داستان عاشقانه» در یک کشتی باری میگذرد. کشتی از برزیل بهسوی جمهوری دموکراتیک آلمان (یا همان آلمان شرقی) در حرکت است و چهلتکهای از آدمها با گذشتههایی متفاوت را با خود میبرد. شانس و اتفاق این آدمها را در گذار از اقیانوس اطلس کنار هم نشانده است.
مدرنیتهی بازاندیشانه هنگامه است که در آن انسان مدرن در مسیر مدرنسازی درنگ میکند و به تماشای بیمها و امیدهای پیش رو مینشیند؛ پیروزیها و شکستهای گذشته را پیش چشم میآورد و بازاندیشانه و بازنگرانه راه خود را از سر میگیرد.
براساس گزارش ها ، در اوایل قرن نوزدهم ،ملوانانی که درون رود تیمز می افتادند ، غرق نمی شدند بلکه با تنفس گاز سمی و بدبوی این رودخانه که در حکم فاضلاب لندن بود خفه می شدند