درک اشعار و شخصیت حافظ خود چنان پیچیده است که پس از گذشت شش و نیم قرن از مرگ شاعر بزرگ و طبع صدها کتاب و رساله و مقاله پیرامون وی و دیوانش در شرق و غرب هنوز کسی نمیتواند ادعا کند که او و شعر او را به درستی و به تمامی شناخته است. با آنکه حافظ نه عارف و نه فیلسوف و نه عالم اخلاق به معنای دقیق کلمه است، محال می نماید کسی دیوان او را بخواند و تردید کند که یکی از محورهای اساسی این اشعار، اخلاق نیست؛ نیز شکی نیست که شاعر سراسر دغدغه حیات دارد و دردهای سینه سوز زمینی و آسمانی انسان را به نیکی میشناسد. چه بسا دقیقاً نتوان برای حافظ اصول یا مبانی اخلاقی آن هم به طور مشخص و مدون و ملازم با یقین تعیین کرد؛ اما در عوض میتوان فهمید که در نگاهی کلی او چگونه انسانی را به لحاظ اخلاقی مقبول می داند؛ نیز چطور زیستی را مطلوب میشناسد.در نگارش این رساله کوچک از یک سو در پی آن مطلوبات اخلاقی در دیوان بوده ام که جهان شمول و پردامنه اند و هر انسانی هر جا و هر زمان بتواند کمابیش از آنها بهره ای ببرد؛ و از سوی دیگر بر آن بوده ام که به تعریفی از آرمان شهر و آرمان شهر حافظ نزدیک شوم نیز تعریفی از اخلاق و اخلاق مطلوب حافظ را در اختیار بگذارم؛ و در طی این مسیر به قدر وسع کوشیده ام تا پس از برجسته نمایی اقتضائات و مضامین اخلاقی اشعار محور اخلاقی دیوان را استنباط کنم.