ما حتی وقت نداریم به این موضوع فکر کنیم که زندگی برای "شخصِ من" چه معنایی دارد. مگر من چه میخواستم بهجز چند دقیقهی آرام و بیهیاهو که در آن خودم را وقف سکوت درونم کنم و با ذهنم بر سر تصمیمات بنیادی درمورد مسائل بنیادی گفتوگو کنم؟ دلم نمیخواست چشمبسته عمرم را وقف پیروی از دیدگاههای اکثریت کنم و تسلیم روش زندگیای بشوم که آن را بدون اینکه از آنها خواسته باشم، به من دیکته میکنند. پس تصمیم گرفتم به درون خودم پناه ببرم و بدون توجه و تأثیرگرفتن از عوامل بیرونی، گفتوگوهایی را با مرد سالخوردهای که بعدها به آن تبدیل میشوم، آغاز کنم.