کتاب کتابخانه بابل و 23 داستان دیگر اثر خورخه لوئیس بورخس، نویسندهی شناختهشدهی آرژانتینی است. بورخس نوشتن داستانهای حجیم را اتلاف وقت میدانست؛ اما همان داستانهای کوتاه و مقالاتی که از او باقی مانده، نشانگر هوشمندی و تخیل فوقالعادهی اوست. در این مجموعه هم 24 داستان از بورخس آمده است. او در این مجموعه هم طبق عادت همیشگیاش با فرم و ژانر و زبان بازی میکند و داستانهایی عجیبوغریب به مخاطب ارائه میدهد.
از معروفترین داستانهای این کتاب داستان «کتابخانه بابل» است. از عناوین دیگر هم میتوان به «جاودانه»، «مرد مرده»، «نوشتهی خداوند»، «مردی در آستانه»، «دو پادشاه و دو هزارتو»، «دیگری» و «آئینه و نقاب» اشاره کرد. در کتابخانه بابل صحبت از کتابخانهای نامتناهی است. طبق باورهای قدیمی این کتابخانه کرهای است که هریک از ششضلعیهای آن خود یک مرکز محسوب میشوند و محیط آن قابلمحاسبه نیست.
این مجموعه با ترجمهی کاوه سیدحسینی منتشر شده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «در یکی از صبحهای تاریک ماه ژوئیه حضور یک ناشناس (نه صدای در وقتی که بازش کردند) او را بیدار کرد. بلندقد در نیمهی تاریک اتاق که تاریکی به طرز عجیب سادهاش کرده بود (در رویاهایی که زائیدهی ترس بودند، همیشه واضحتر از این بود) مراقب، بیحرکت و صبور، با چشمان پایینافتاده؛ انگار که وزن اسلحهها آنها را خم کرده باشد. آلخاندرو ویلاری و یک ناشناس سرانجام به او رسیده بودند. با یک اشاره از آنها خواست صبر کنند و به طرف دیوار برگشت، انگار که رشتهی خوابش را از سر گرفته باشد. آیا اینطور رفتار کرد تا ترحم کسانی را که او را میکشتند برانگیزد، یا به دلیل اینکه تحمل یک رویداد هولناک کمتر مشکل است تا تصور و انتظار بیپایان آن، یا ـو شاید این محتملتر باشدـ برای اینکه قاتلها یک رؤیا باشند، همانطور که بارها در همین مکان و در همین ساعت، رؤیا بودهاند؟ در این فضای خیالی بود که شلیک او را از پا درآورد.»