حالا، صبح تا شب توی کوچههای شهر میگردند دنبال یک پروندهی تپُل و هیجانانگیز، ولی خب، حتی از یک پروندهی لاغر هم خبری نیست! تا اینکه یکدفعه، توی اخبار تلویزیون آقاسامان، پسرِ رئیس کارخانه، را میبینند که با یک ساک و بستههای عجیبوغریب میرود طرف انبارِ کارخانه.
توی ساک و بستهها چهچیزی میتواند باشد؟ پول؟ طلا؟ گنج؟ جنازه؟...
چرا آنها را میبرد توی انباری؟
آیا سلیمون، مرد سهچشمی، هم با او همدست است؟
این شما و این پروندهی جدید کارآگاه جکوزیها!