بیل فرلانگ در شهری کوچک در ایرلند با سختکوشی و مردمداری زندگی آرام و معمولی خود را در کنار همسر و دخترانش میگذراند. روزی نزدیک کریسمس سال ۱۹۸۵، هنگام تحویل بار به صومعهی شهر ناخواسته با صحنهای روبرو میشود که او را بر سر دوراهی قرار میدهد.