ایزابل آلنده در کتاب گوران زمستان داستان ریچارد بومستر، مردی شصت ساله و متخصص در حوزه حقوق بشر، را روایت می کند که در میانه کورانی در بروکلین با خودروی اویلین اورتگا، مهاجری جوان و غیرقانونی از گواتمالا، تصادف می کند
رنج ما را دو تکه میکند. وقتی کسی که رنج میکشد، میگوید: «خوبم...خوبم...» به این دلیل نیست که حالش خوب است. برای این است که خود درونش به خود بیرونش فرمان داده که واژهی «خوبم» را به زبان بیاورد.