ایزابل آلنده در کتاب گوران زمستان داستان ریچارد بومستر، مردی شصت ساله و متخصص در حوزه حقوق بشر، را روایت می کند که در میانه کورانی در بروکلین با خودروی اویلین اورتگا، مهاجری جوان و غیرقانونی از گواتمالا، تصادف می کند. وقتی اویلین اورتگا به در خانه ریچارد می رود و از او تقاضای کمک می کند، اتفاقات شکلی غیرمنتظره و جدی تر به خود می گیرد. ریچارد که نمی داند باید چه کار کند، از مستأجر خود، استاد دانشگاهی 62 ساله و اهل شیلی به نام لوسیا ماراز، کمک می گیرد. این سه شخصیت کاملا متفاوت، در داستان شگفت انگیزی گرد هم می آیند که از بروکلین کنونی تا تاریخ اخیر گواتمالا، و دهه ی 1970 در شیلی و برزیل را شامل می شود.
بخشی از کتاب
"تنها علاج برای این همه بداقبالی، عشق است. نیروی جاذبه نیست که کیهان را در تعادل نگه می دارد، بلکه قدرت وصل کننده ی عشق این کار را می کند."