در یک نیمروز تابستان سال 1862 چارلز لوتویج داجسن استاد ریاضیات دانشگاه آکسفورد که دنیا او را بـه نام لوییس کارول میشناسد، وقت قایقسواری با سه دختربچه که اسم یکی از آنها آلیس بود قصهای فیالبداهه تعریف کرد و چند روز بعد در دفتر خاطراتش نوشت: تمام دیشب بیدار ماندم و لاطائلاتی را نوشتم که آن روز برای آلیـس و دو خواهرش سرهم کردم. این لاطائلات بعدها تبدیل شد به یکی از مهمترین آثار ادبی دنیا که هر چنـد در ظاهـر قصـهای بـرای کودکان اسـت. به قـول ویرجینیا وولف: آلیس کتابی برای کودکان نیست. کتابی است که در آن همهی ما به دنیـای کودکی بازمیگردیم. لوییس کارول کاری کرد که هیچکس موفق به انجامش نشده بود. به دنیای کودکی برگشت و از نو خلقش کرد.
داستان با رویدادی کاملاً اتفاقی آغاز میشود و با تمایل کودکانهٔ آلیس برای عبور از دری کوچک و ورود به باغی پر از گل ادامه مییابد. آرزوهای دور از حقیقتی که محقق میشوند و موجودات عجیبی که در آن سرزمین حضور دارند و انسانانگاری شدهاند، ادبیات خیالپردازانهٔ داستان را شکل میدهند و مفاهیمی عمیق را در قالب داستانی کودکانه بیان میکنند. آلیس در سرزمین عجایب و ادامهٔ آن، که آنسوی آینه (۱۸۷۲)، نام دارد درطی یک قرن و نیم بیوقفه تجدیدچاپ شده و نهتنها در عرصهٔ چاپ و نشر کتاب و تصویرگری، بلکه در دیگر عرصههای هنر نظیر پویانمایی، فیلم، موسیقی، عکاسی و نقاشی نیز تأثیرگذار و الهامبخش بودهاست. این داستان یکی از بهترین نمونه های ژانر ادبیات بی سر و ته به حساب می آید.