اسی که پدرش را بر اثر بیماری از دست داده و همراه مادرش در نیویورک زندگی میکند، نتوانسته با ضربهی روحی ناشی از مرگ پدر کنار بیاید و این ضربه باعث شده از هر چیز کوچکی بترسد. او مجبور میشود نیویورک را ترک کند و به همراه مادرش برای زندگی به یکی از جزایر نزدیک آن برود. این جابهجایی به خودی خود ترسناک است، اما دکتر بلککریک، مردی که مادرش به تازگی با او ازدواج کرده، و خانهی بزرگ و قدیمی او، باعث شده به تعداد ترسهای او اضافه شود.