ما تشنه ی این جور رازها بودیم، برای مان حکم آب حیات را داشتند، از خمودی و بی حالی درمان می آوردند، به تکاپو می انداختندمان و جوان مان می کردند. تقریبا یک هفته از خوردوخوراک افتادیم، کارمان شده بود تلفن زدن، چت کردن و قصه ساختن. قصه های گوناگون.