آنان به امید دستیابی به توسعه و شکوفایی و همچنین بالابردن سطح زندگی خود، غم غربت از وطن و همچنین سختیهای این مسیر را به جان میخرند. اما همهچیز آنطور که آنان انتظار داشتند پیش نمیرود و آنچه قرار بود مایهی آزادی آنان باشد، مقدمات گیرافتادن در یک زندان دهشتناک را برای آنان فراهم کرده و از آنان موجوداتی شرور و غیراخلاقی میسازد که با گذر زمان، اعمال هولناکی از آنان سر میزند که نه فقط خود آنها، بلکه تمامی همراهانشان را نیز درگیر میکند. در کتاب «حصار موش» اثر حسین قسامی، نویسندهی جوان، پرکار و توانای ایرانی بوده که تاکنون شش رمان از او منتشر شده، چنین داستانی روایتشده است. داستان این اثر در یک اردوگاه پناهجویان در یونان میگذرد که بهدلیل ازدحام بیشازحد مهاجران، بدل به زندانی تنگ و مخوفشده است. پناهندههای ساکن در آن که اغلب سوری، ایرانی و افغانستانی هستند، در آرزوی امنیت و آیندهای که از آنها سلبشده، به آنجا پناه آوردهاند. اما در این سیاهچاله به چنان پلیدی و نکبتی دچار میشوند که یادآور خشم خدایان یونان است که بر سر مغضوبان آوار میشد. اسد، تراب و زبور، سه پناهندهای هستند که در میان چادر مهاجران پرسه میزنند و با اخاذی و دزدی از سایر مهاجران روزگارشان میگذرد. در یکی از این دزدیها، اوضاع طبق برنامه پیش نمیرود و آنها مرتکب قتلی هولناک میشوند. این قتل، آغاز اتفاقاتی میشود که دامن تمام اهل جزیره را گرفته و سرنوشت ساکنان آن را دستخوش تلاطم و ناخوشی میکند. حسین قسامی در این رمان، تصویرهایی چنان دلهرهآور و غریب آفریده که خواننده را در هر فصل با احساساتی متضاد و شگرف روبهرو میکند، تصاویری در ردیف تابلوهای آخرالزمانی از جشنها و آیینهای خونبار خدایان و الهگان یونانی.