در رمان قصهی یک معلم را از زبان خودش میشنویم که هنر خوشنویسی را آموزش میدهد، و درعینحال مفاهیم زندگی را با تکتک حروف و با نقش پررنگی که کلمهها در بیان احساسات دارند، به شاگردانش درس میدهد. او از دورانی حرف میزند که به هنر خوشنویسی و زندگی پنهان کلمهها پناه میآورده و حالا مرور آن خاطرات برایش شیرین است.
از نگاه «آلکساندروویچ» زندگی میتواند آنطور که انسان میخواهد زیبا باشد. همانگونه که با تکنیکها و تمرین بسیار، کلمههای متفاوت و حتی با بار معنایی منفی، میتوانند زیبا نوشته شوند و زیبا به چشم بیایند درحالیکه از رنج و سختیهای پنهان در پشت این مفاهیم، توان گریز نیست.
او از شکستهای کوچک و بزرگ، از موفقیتهای کم و زیاد در دورانهای متفاوت زندگیاش برای شاگردان میگوید و تلاش میکند آنها را جهت رویارویی با چالشهای زندگی آماده سازد. بازیهای زبانی، سردرگمی عمدی بیان دیالوگها و مونولوگها در متن این اثر، نشاندهندهی هوش نویسنده جهت بیان منظور و همینطور ترجمهی بسیار خوب این کتاب است.
میخائیل شیشکین بعد از موفقیت داستان «درس خوشنویسی» دست به نوشتن رمانهای دیگری هم برد که این اقدام او را در مسیر پیروزیهای متفاوتی از جمله دریافت جوایز معتبر از سمت کشورش یعنی روسیه، قرار داد.