جیل بایدن در دوران نوجوانی خواهان دو چیز بود: یک زندگی زناشویی مثل زندگی والدینش (مستحکم، پر از عشق و پر از خنده) و یک حرفه. شکست عشقی در عنفوان جوانی باعث شد به عشق بیاعتماد شود، اما وقتی با جو آشنا شد اوضاع تغییر کرد. هنگامی که آن دو به هم نزدیکتر شدند، جیل با سؤالات دشواری رودررو گشت: سیاست چه تأثیری بر زندگی خانوادگی و حرفهایاش خواهد داشت؟ آیا آمادگی دارد به مادر دو پسر جو از ازدواج سابقش تبدیل شود؟