گریس بنت دختر روستایی جوانی که همیشه آرزوی زندگی در لندن را در دل دارد، به دنبال رویاهایش پا به این شهر می گذارد اما وقتی به شهر می رسد، انتظار ندارد که با پناهگاه های زیرزمینی و پرده های کشیده شده خانه ها و مغازه ها مواجه شود؛ جنگ روی لندن سایه افکنده است. گریس هرگز فکرش را هم نمی کرد که در یک کتاب فروشی غبار گرفته در دل لندن مشغول به کار شود. در طول ساعات خاموشی و لحظاتی که صدای آژیر قرمز شهر را در سیاهی و وحشت فرو می برد، گریس به ادبیات پناه می برد و در می یابد قصه ها قدرت آن را دارند که مردم را متحد کنند. او به چشم می بیند که به کمک ادبیات می توان هر موقعیت دشواری را پشت سر گذاشت؛ حتی روزگار تلخ جنگ.