داستان کاثیا نبرد سرزمین اودنوسهای آسمانی میباشد که محافظ گذرگاه خورشید بوده و با شیاطین در جنگ هستند اما ناگهان جادوگر نیک سیرت آتش بانو کاثیا ناپدید میشود و پادشاه اودنوسها نیز به دست یک کاهن اهریمنی کشته میشود و شهر به تسخیر سیاهی درمیآید و سپس سرزمین آسمانی به دو بخش پایین و بالا تقسیم میگردد.
شاهزاده جوان اونوسها «بیلار» که با مرگ پدر زندانی شده و یک چشم خود را هم از دست داده به کمک دیلمای جادوگر از اعدام میگریزد و به شهر مخفی شیشههای نور پناه میبرد و سعی میکند با یادگرفتن راز شبالوم و جادوی آسمان انتقام خود را بگیرد اما یک اهریمن باستانی نیرومند که صاحب گودالهای سیاه تقدیر است، سد راه او میشود و...