نمیتوانستم در این رمان به لطیفترین احساس و زیباترین عاطفه انسانی بیاعتنا بمانم، احساسی لطیف و بهراستی انسانی فارغ از هرگونه حسابگریهای فرودستانه و وابستگیهای مادی؛ احساس عطوفت یک نوجوان به پیرمردی هشتادوچند ساله، شبیه همان احساسی که کودکان و نوجوانان به پدربزرگهای خود دارند. این داستان، احساس انسانی و پرعطوفت نوجوانی است که نزد پیرمردی به شاگردی و آموزش ماهیگیری آمده و اکنون از او با بیمیلی و اکراه جدا شده.
کتاب "پیرمرد و دریا"، بازنگریای است دربارۀ جایگاه بشر در جهانی پر از خشونت و ویرانی. قصهایست که در آن همینگوی بهنظر میرسد میگوید: لااقل در این نظم طبیعی، انسان میتواند شکوه، عظمت و زیبایی خویش را در فهم و درک راز قدرت بشری یعنی اوج خشونت و شقاوت بازشناسد. این کتاب بیان درخشانی است از نگرش رواقی مسلکی و خویشتنانکاری که از ویژگیهای خاص آثار ارنست همینگوی بهعنوان یک نویسنده بزرگ است.