هیچکدام از گولزها، تلفنهمراه نداشتند و فرانک گولز حسابی مسحور تلفنهمراه من شده بود. به نظر نمیدانست که این روزها چقدر تلفنهمراه، وسیلهٔ عادی و پیشپاافتادهای است.
تلفنهمراه را از جیب جلوِ هودیام بیرون آوردم و چندتا عکس از پا گرفتم. در صفحهٔ تلفن، پا چندشآورتر هم به نظر میرسید. گفتم:
«شاید بهتر باشه فلاش بزنم.»
و فلاش تلفنم را روشن کردم و چند سری عکس دیگر گرفتم. نتیجهٔ کار، این بار وحشتناکتر بود.