حس وظیفه آنگاه معنا می یابد که حرفه ای را که در پیش گرفته ای، با عشقی آتشین دوست بداری و چون بر سر دوراهی قرار بگیری، بر اساس نداری وجدانت دست به انتخاب بزنی. یک سو، زندگی در پناه سکوت تحمیلی و سوی دیگر، مرگی همراه با طلیعهی فریاد واپسین حقیقت.
«نویسندهای که تصمیم میگیرد روشن بنویسد، در طلب خواننده است؛ نویسندهای که مبهم مینویسد، بیشتر در طلب تفسیر است.» کامو راست می گفت. ساراماگو پاسخی درخور داشت: «جنبه دلپذیر کلماتِ ساده این است که بلد نیستند گول بزنن.» و یافتن کلماتِ ساده دشوارترین کاری است که نویسندهای میتواند برگزیند. کلماتی ساده و ناتوان از فریب. کلماتی که شاید عاقبت بهخیر شوند.