از شنیدن صدای خودش و کلمه «مرگ» قلبش فشرده شد و اشک در چشمهایش لغزید و در عین حال از این که توانسته است چنین کلمه خطرناکی را بر زبان بیاورد و وفاداری خودش را به عشقش به این ترتیب ثابت کند، دلش از احساس غرور و رضایت شیرینی لبریز شد...
کتاب "مثل رود که جاری است" را میتوان به عنوان یک مجموعه ادبی پندآموز که نوشتههای کوتاه و یادداشتهای روزانه کوئیلو را در خود جای داده و دنیای احساس و اندیشه او را پیش رویمان نقش میزند، مورد مطالعه قرار داد و از فلسفهی سادهی پنهان در دل کلماتش بهرهمند شد.