دافته همیشه دوست داشت نامزدش پیتر ماجرای آشنایی شان را تعریف کند چون او دانا قصه گو بود. البته تا وقتی که در شب آخرین مهمانی مجردی پیتر ورق برگشت و قصه آشنایی داشته و او به مقدمه ی داستان عاشقانه پیتر با بهترین دوست دوران کودکی اش پترا تبدیل شد داشته مجبور میشود با کی همخانه شود که از هر نظر نقطعی مقابل اوست و تنها وجه مشترکشان این است که حال همدیگر را می فهمند چون او دوست پسری است که درست مثل دافته به خاطر داستان عاشقانه ی پیتر و پترا ترک شده است یک شب حرفه ای شکل میگیرد و این دو نقشه ای میکشند چه میشود اگر عکس های دو نفره ای را که گمراه کننده به نظر می رسند در شبکه اجتماعی شان پست کنند؟ حداقل پترا و پیتر می فهمند چه چیزی را از دست دادند تمامش هم فقط یک نمایش مشخره است دیگر مگر نه؟ چون محال است دافنه فصل جدید زندگی اش را با دوست پسر سابق نامزد جدید نامزد سابقش شروع کنند. درست است؟