همین آدمیزاد به جایی میرسد که روزی جلوی آیینه می ایستد و به چشمهای قاتل مقابلش خیره میشود.
این قصه روایتگر داستان زندگی پسری ست که از کودکی درگیر یک بیماری روانی است و پدرش از همه مخفی کرده تا جایی که پسر در کودکی جان دو نفر را به ناحق میگیرد
هر روز سیاهی در جانش رشد کرده و در بزرگسالی جان ۱۱ زن را میگیرد و از هر مقتول عضوی را به عنوان یادگاری بر می دارد.
باید دید راز عدد ۱۱ چیست و چه زمانی کابوس زنهای شهر تمام می شود.