خانم نومین :بچه های ما این حقو دارن که کمتر از ما کارآمد باشن، جناب شویتر ولی مرگ دخترم درس وحشتناکی برای من بود من با اون اهداف بلندی داشتم ولی اون به درد سبک زندگی بیزینس نخورد و پرید تو بغل شما پرید. تو بغل به برنده ی جایزه ی نوبل.(خانم نومسن خس خس می کند و غش می کند.)شویتر: خانم نومسن عزیزم، من بی نهایت از شما سپاسگزارم که برای دیدن من در بستر مرگ به اینجا تشریف آوردین آخرین خاطره ای که آدم با خودش از این دنیا هیچ معنی به درد بخوری نده. همه ی اونای دیگه ای که این بالا اصلاً بوده ن... من نمی تونم بفهممشون همه شون خیلی درگیر زندگین، خیلی زندگی تباهشون کرده ،احمقن ،قاتلن ،دزدن اکثرشون ولی شما شما همونا رو در ازای پول ،فروختین و این حرفه با آبروییه من فقط می نوشتم تا پول در بیارم از خیالات دیگران سود می بردم و از هر جور بحث فلسفی و نتیجه گیریای اخلاقی دوری کردم ولی اینا همه ش بی معنیه. گناه، جبران، عدالت، آزادی، بخشش، عشق... اینا همهش فقط خود توجیهیه.[مکث کوتاه]زندگی بی رحمه ،کوره، کوتاه و تصادفیه خانم نومسن.