شعر، هنری کلامیست و به همیـن دلیل خمیـرهی وجودی آن زبان است. نظامی نشانهشنـاسـانه که حداقل در نگـاه اول در اختیــار همـهی انســانها هست و همــه در تماســی دائمـی با آن هستند. این تمــاس دائمی باعث میگردد که مخاطـب شعـر حتــی در بـرخـورد نخـست بـا شــعــر، انتــظار برقراری ارتباطـی تام و تمـام حداقـل در حـوزهی معنـایی با آن داشته باشد. این انتظار البته در طول تاریخ ادبیات بیپاسخ نمانده است. از این رو شعر همیشه عهدهدار رسـالتهایی در جامعهی انسانی بوده است که دیگر هنرها از زیر آن شانه خالی کـردهاند. شـاعر در گذشته به عنوان حکیم و امروزه به عنـوان روشنفکر همواره عهدهدار حمل پرچم اصلاح جامعه بوده است و در این راه از هنر کلامی خود بیشترین بهره را برده است. این وظیـفهمنــدی شـاعـر و شعـرش به خصوص در عصـر نهضت مشــروطه به اوج خــود رسیــــد. پیـش از ایـن مقطع زمانی شاعر حتی اگر این وظیفه را احساس میکرد اما اسـلوب سخن رمزی و استعـاری او اجازهی اشارهی مستقیم به وضعیت زندگی در زمانهاش را به او نمیداد اما در این دوره شاعر بـه عنوان یک روشنفکر، در نقـش اصـلاحگـر جــامـعـه ظاهر میشود...