تا سالها به فیلمهای اریک رومر با تردید نگریسته میشد و به نظر میرسید منتقدان بسیاری در تشریح و تبیین فیلمهای او میان تلقی «دِمُده» از اخلاقگرایی، پیش پا افتادگی داستانها، سبک بصری قابل پیشبینی و فاقد غافلگیری و ناخنک زدنهای گاه به گاهش به تلقی ادبی از سینما در نوساناند.
ضربهی اصلی از همان نقطهای به دنیای فیلمساز زده شد که احتمالاً فکرش را هم نمیکرد: کایه دو سینمایی که او از پایه گذارانش بود پس از مهی ۱۹۶۸ عملیات ضدیت با تک تک آفرینههای آندره بازن و دوستانش در کایه دو سینمای نسل نخست را آغاز کرد و رومر که یکی از معدود وارثان بازن و مدافع سرسخت بازتولید روزمرگی در دنیای فیلم بود آماج حملات نشانهشناسان نسل دوم کایه دو سینما واقع شد.
از همه بدتر شمایل رومر به عنوان یک آقا معلم است که با وسواس فراوان میکوشد روسو، پاسکال و مارکس را در حال تحلیل فیلمهای رنوار و نظرات بازن تصور کند، اما داستانهایی که تعریف میکند به پاورقیهای مجلات عامه پسند پهلو میزند. محو موقت رومر از بخشی از تاریخ سینما سرنوشت هر کسی بود که میخواست تحول انسان و نیازهای بنیادین او را از دل تجربیاتی صرفا بشری و مرتبط با فلسفهی وجودی خودش و نه هیچ مفهوم اجتماعی یا سیاسی متمرکز یا انضمامی جستوجو کند. اما آیا واقعا چنین بود؟
کتاب به شیوهی «فیلم به فیلم» نوشته نشده است. پیشنهاد نویسنده برای درک سینمای رومر کلیدواژهی «آگاهی» است که در پی «دنیای رومر» از سه منظر تاریخی، اخلاقی و زیباشناختی بخش نخست از این طبقهبندی سه گانه یعنی «آگاهی تاریخی» اختصاص دارد و بخش پایانی آن، مؤلفههای زیباشناختی آثار فیلمساز را با تکیه بر جزئیات چند فیلمش مرور میکند.