در نقد و نظرها اغلب هر کس جهان خود را بدون آنکه فردیت دیگری را در نظر گرفته باشد، به دیگری تکلیف می کند؛ به این صورت دیگری نادیده گرفته میشود.
اساس هستی و حرکت جهان بر تنوع تفاوت و تضادهاست. وقتی قرار است همه مثل ما باشند تنوع و حرکت را نفی کرده و بر گذشته پافشاری می کنیم گذشته گرایی ریشه اش در همین است. سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که ذهن ما در برابر یک کشف یک کار جدید که از چهار چوبهای گذشته عبور کرده چه واکنشی می تواند داشته باشد؟ و آن را چگونه ارزیابی خواهد کرد؟
به خاطر داشته باشیم که هیچ باید و نبایدی در هنر وجود ندارد. قوانین قراردادهای بشری هستند که نمی توانند ازلی ابدی و بدون تغییر باشند.
مگر قرار است دیگران را مثل خود یک شکل کنیم؟
چرا هر کسی مثل خودش نباشد و داستان خودش را ننویسد؟
زیبایی داستان و زندگی در همین تنوع ها و تفاوت هاست.