مامان: باز هم کتاب های محفل کتاب خوانی منو خوندی؟
بابا: چطور جرئت کردی کتاب های محفل کتاب خوانی مامان رو بخونی؟
مامان بزرگ: برای این که پیر شدم وقتی آدم پیر میشه باید به کاری انجام بده وقتی که پیر میشی نمی تونی با مردم صحبت کنی چون مردم بهت می برد و با چهات رو می گیرند وقتی که آدم خیلی پیر میشه مردم باهاش این جوری صحبت می کنن برای همینه که گر می شی تا نشنوی که مردم باهات این جوری صحبت میکنن برای همینه که می ری روی تخت بزرگ و نرم زیر علاقه قایم می شی تا ترزینت خونه رو از دست آدمهایی که باهات این جوری صحبت می کنن احساس نکنی برای همینه که آدم های پیر آخر سر می میرد مردم با اونا این جوری صحبت میکنن باید برم و بقیمت جعبه ها رو بیارم.