تصمیم داشتم این ماجرا را آخرسر تعریف کنم. میخواستم ننویسمش تا بشود پایان خوش داستان خودم. اما گوزن بیچاره همین حالا خبر داد پایانی دیگر برایم در نظر گرفته، پایانی چنان باشکوه که ماجرای مدنظرم پیش آن ناچیز است.
آلیس سان همیشه حس می کرد در مدرسه نامرئی است.او تنها دانش آموزی بود که در میان ثروتمندترین و شناخته شده ترین نوجوانان چین ، با بورسیه ی تحصیلی درس می خواند.
کتاب «داماهی» رمانی است که در آن به ماجرای یک پرونده پلیسی پرداخته میشود. داستان در دل دریاهای جنوب ایران و در فضای خاصی روایت میشود که به تدریج به رمز و رازهای مختلفی میانجامد.
آمد و نشست توی آینهبندان چشمهای من. نه لب ساحل بودیم که نسیم بچرخد توی موهایش نه کنار شمشادها که من برایش توی دلم شاه شمشادقدان را ضرب بگیرم و نه صدای مرغهای دریایی میآمد. ما در دهان مرگ به زندگی فکر میکردیم.