کتاب با داستانی آغاز می شود که توسط قهرمان کتاب کادنس سینکلر، روایت می شود. او تابستان هایی را به یاد می آورد که قبل از تابستان پانزدهم در جزیره شخصی پدربزرگ و مادربزرگش می گذراند
باید عنایت داشته باشید که ما با دنیا قطع ارتباط نکردهایم، اصلا هم دوست نداریم قطع ارتباط کنیم. هنر و ادبیاتمان، فیلمهایمان، رادیومان، گشتوگذارهای گاهوبیگاهمان در جاهایی غیر از اینجا، همگی باعث میشوند با زندگی آمریکاییها دائم در ارتباط باشیم. قطع ارتباط کامل دردسرهای زیادی دارد. تازه، جفا در حق بچههایمان است اگر کاری کنیم که بین مردم بیرون از اینجا احساس غربت کنند. اینطوری شاید این شبهه را ایجاد کند که زندگی توی والدن دوم عجیبغریب یا حتی کمارزشتر از زندگی بیرون است.
داستان این رمان که در زمانی پس از سقوط یک تمدن اتفاق میافتد، به کمونی میپردازد که در اطراف محلی برای گردهمایی به نام «آی دث» شکل گرفته است. در این محیط، بسیاری از چیزها از قند هندوانه به وجود آمده اند (اگرچه ساکنین از چوب کاج و سنگ برای ساخت و ساز، و همچنین سوختی تولید شده از روغن ماهی قزل آلا نیز استفاده می کنند).
تولد یک قدیس، روایت انسان مستأصلی است که پس از رسیدن به تمام لذایذ مادی زندگی دنیوی، سعی در یافتن آرامش در دل معنویات دارد؛ و نویسنده به دور از هر گونه ابتذال و زیادهگویی این سیر تکاملی انسان را در مقابل دیدگان خواننده به تصویر میکشد.