مردی از دوران کودکی آرزو داشت زبان حیوانات را بفهمد، او پس از سالها به نزد حضرت موسی (ع) رفته و از او خواست به درگاه خدا دعا کند تا آروزی او برآورده شود؛ پس از مدتی بر اثر اصرار فراوان مرد، خداوند به واسطۀ حضرت موسی (ع) به او گفت که تنها زبان خروس و سگ را خواهد فهمید. مرد بسیار شاد شد....
این داستان زیبا تلاش دو گروه انسان ها را در زندگی باز می نماید. آنان که پیرایه بر پیرایه می بندند و ظاهر زندگی را می آرایند و آنان که از پیرایه ها کناره می گیرند و به درون و معنای زندگی راه می برند. راستی کدام یک از این دو گروه برترند؟
"دباغ در بازار عطاران" روایت مردی است که به شغل دباغی به رغم سخت بودنش بسیار علاقهمند است. یکی از معایب این شغل وجود بوی بد دباغخانه است، به طوری که زن و فرزند مرد دباغ همواره از این بوی نامطبوع، که به همراه ورود مرد به خانه ایجاد میشود، در عذاب هستند....
در روزگار قدیم مردی زندگی میکرد که سالها دست به دعا برداشته بود تا خدا بدون هیچ رنج و زحمتی به او ثروتی بسیار اما حلال بدهد. تا این که روزی گاوی رم کرده درخانهاش را شکست و وارد شد. مرد به گمان این که دعایش مستجاب شده، گاو را کشت و گوشت آن را میان مردم قسمت کرد. صاحب گاو از مرد شکایت کرد و او را نزد حضرت داوود (ع) برد....