کتاب «داماهی» رمانی است که در آن به ماجرای یک پرونده پلیسی پرداخته میشود. داستان در دل دریاهای جنوب ایران و در فضای خاصی روایت میشود که به تدریج به رمز و رازهای مختلفی میانجامد.
آمد و نشست توی آینهبندان چشمهای من. نه لب ساحل بودیم که نسیم بچرخد توی موهایش نه کنار شمشادها که من برایش توی دلم شاه شمشادقدان را ضرب بگیرم و نه صدای مرغهای دریایی میآمد. ما در دهان مرگ به زندگی فکر میکردیم.