«بله، روزگاری دشمنش بودم، شبی که کتاب را آتش زدم، دوست شدیم. مثل دو دوست آتش بزرگی روشن کردیم و یکی یکی و بسته بسته، کتاب ها را در آن انداختیم. شب عجیبی بود، می خندیدیم و حرف می زدیم و کتاب می سوزاندیم.»