بیست سال بعد از دزیده شدن یک نوزاد از کالسکهاش، پیرزنی در یک مرکز نگهداری سالمندان به قتل میرسد. این دو جنایت به طریقی به هم مرتبط هستند و شاید یک دختر بد خوب کلید حل این معما و کشف حقیقت باشد.
ایدت با دوز و کلک اطرافیانش وارد آن مرکز نگهداری سالمندان شده، ولی حالا در سن هشتاد سالگی نقشهای برای فرار از آنجا میکشد. پیشنس هم در مرکز سالمندان کار میکند گاهی خدمتکار است و گاهی سعی میکند با ایدت این زن دوست داشتنی طرح دوستی بریزد ولی پیشنس تقریباً در مورد همه چیز به ایدت دروغ گفته است.
کلیو - دختر ایدت - مدتهاست حاضر نیست مادرش را ببیند.
حالا یک نفر پشت در خانه کلیو است و میخواهد در بزند... ولی نه با نیت خوب.
این زنها که همه از هم متنفرند باید پرده از رازی بردارند که دلیل وجود سه مظنون دو قتل و یک قربانی است.
با برملا شدن این راز شاید روشن شود چه بر سر نوزاد ناپدید شده آمده. فاش شدن این راز همچنین شاید تکلیف مادری که نوزادش را گم کرد و پیوند آنها با هم را مشخص کند.
در کتاب دختر بد خوب هم مثل کتاب دیزی دارکر و سنگ کاغذ قیچی، هیچکس قابل اعتماد نیست و در پس هر اتفاق رازی نهفته است که سریع و آتشین فرا میرسد و هر لحظه مخاطب را غافلگیر میکند.