فریدون به عنوان شوهر این حق رو داشت که با دانشگاه رفتن من مخالفت کنه. حتی می تونست به خاطر رفتن به دانشگاه از من شکایت و علیه من درخواست الزام به تمکین کنه و اینجا بود که..

رهبران مردم نیز ابلهند، آنان به جای اطاعت از انسان ها از اصولی پیروی می کنند که ساده لوحانه، سترون و اشتباهند

دستم را بسته اند. با دست بند از پشت بسته اند و پشت وانتی انداخته اند.

نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد

فرزام ، مردی که دیگر سال های چلچلی را پشت سر گذاشته است ادبیات داستانی

شخصیت ها و راویان این داستان ها زندگی و تنهایی های خود را روایت می کنند