جویی بیشتر از هر چیزی در دنیا دلش میخواهد ساز بنوازد و با کسی درباره موسیقی حرف بزند اما او برای چنین کاری زیادی خجالتی است پس بیشتر وقتش را صرف نشستن روی تپه پشت خانه اش و خیال پردازی میکند....
در این جهان تراژیک، هیچ فردی از سرنوشت جمعی گریزی ندارد. تصویر در این رمان، به جای آنکه حافظهای از حقیقت باشد، ابزاری برای بازنویسی و تحریف گذشته است
شعله ور سفری است در دل ویرانی اضطراب و دوستی، اما نه فقط درباره آن چیزی که از بیرون در حال سوختن است. بلکه درباره آنچه درون آدمی شعله می کشد و خاموش نمی شود