داستان این رمان برای انسانهایی است که از قلب خود پیروی میکنند؛ برای افرادی که از انجام موفقیتآمیز کاری، حتی اگر آن کار فقط برای خودشان باشد، لذت فراوانی میبرند...
برای جرج، پدرش چیزی بیش از یک سایه و خاطرهای محو نیست. اما یک روز مادربزرگ جرج، صفحاتی را پیدا میکند که در یک صندلی قدیمی قرمزرنگ گذاشته شده بودند. این صفحات در واقع نامهای به جرج هستند که درست قبل از مرگ پدرش نوشته شده بودند.