چنس به خودش آمد، حس کرد ریشۀ افکارش بهیکباره از داخل خاک مرطوب کنده شد و با فشار به سمت فضایی غریب رانده شد. به فرش چشم دوخت. بالأخره گفت: «رشد گیاهان باغ فصل خاصی دارد. بهار و تابستان هست، اما پاییز و زمستان هم از راه میرسد. بعد دوباره بهار و و تابستان میشود. تا زمانی که ریشهها خشک نشدند، همهچیز درست است و ختم به خیر میشود.» نگاهش را از زمین کند.