هر وقت از خواب بیدار شدی و دیدی اتاق تاریک است، هر وقت به بالا نگاه کردی و دیدی آسمان خاکستری و غمناک است، هر وقت نتوانستی مسیر درست را پیدا کنی و هر وقت احساس نگرانی کردی، یادت باشد... من اینجا هستم، من کمکت میکنم، کنارت هستم.
وقتی میا کتاب جادویی را پیدا میکند و آن را میخواند، سروکلهی پلها پیدا میشود. هرچه بیشتر میخواند، پلها محکمتر میشوند و درهای دنیایی از امید، نور و زندگی را به روی او باز میکنند.