خالد که چیزی حدود پانزده سال در حبشه و در دیار غربت به سرمیبرده است حالا و پس از سالها هجرت و دوری از وطن و در پایان جنگ خیبر به مدینه باز میگردد...
ای کاش در هنگام قضاوت دیگران یا حتی در زمان محاکمه یک شخص میشد کودکیهای او را نیز چون فیلمی نگاه کرد و آنچه بر گذشته وی رفته را دید، از سرزنشها و تحقیرها تا خشونتهای فیزیکی...
سه تلویزیون باقی مانده نشانش میدهند، از وقتی که لاغر لاغر بود و همه میگفتند یکی آمده که شریف خوانده است. خبر سوختن بانک تجارت را شبکه خبر زیرنویس کرده است. چرا باید مرگی چنین داشته باشد...
استاد فقیری با انتشار کتاب تحسین شده «دهکده پرملال» تحولی در داستاننویسی روستایی ما به وجود آورد. او در این مجموعه داستانها را به دور از تصور ساده لوحانه رمانتیک و غیر واقعی پیشین به شیوههای رئالیستی روایت میکند.
روی یک پا مقابلش نشستم. چشمش به چاقوی در دستم بود. نجوا کردم: من آدم خوبیام، اما واسه شماها نه، یه خوب خطرناکم! راستش اولش آدم کشتم چون خشم داشتم، اما بعدش خشم جاشو به لذت داد. شیفته آدمکشی شدم. حس قدرتی که میده رو دوست دارم و خواهم داشت، حداقل تا زمانی که زندهام...