در یک شب طوفانی خانواده ای قتل عام میشوند... تنها یک نفر زنده می ماند لنورا تنها بازماندهی قتلی هولناک است که دهه ها پیش در عمارت اسرار آمیزشان رخ داد او سالها سکوت کرد... تا حالا پنجاه و چهار سال بعد پرستاری جوان ، به ناچار کاری را در همان عمارت قدیمی بر فراز صخره های ساحلی می پذیرد؛ جایی که دیوارهایش پر از زمزمه های گذشته اند و سایه ی مرگ هنوز در راهروها پرسه می زند.
لنورا، حالا پیر و ناتوان قصد دارد حقیقت آن شب شوم را فاش کند. اما آیا واقعاً همه ی آنچه میگوید حقیقت است؟ یا این نیز بخشی از بازی پیچیده ایست که فقط یک بازمانده از آن سر در می آورد؟
اگر فکر میکنید پایان را حدس زده اید... دوباره فکر کنید!!!