عصر حوالی ساعت پنج کمی به غروب مانده بارانی کرم رنگم را می پوشم و از خانه بیرون میزنم. هیچ روزی هم باران نمی بارد فقط هوا سرد است و بادی سنگین می وزد در راه به موسیقی های ترکی گوش میدهم چون حال فکر کردن به معانی کلمات را ندارم به سمت بلواری در نزدیکی خانه میروم جوی بزرگی خیابان دو طرفه را از هم جدا کرده است. در دو طرف جوی گود درختان لخت بی برگی متمایل به خیابان وجود دارند در پیاده روی چسبیده به مادی با قدم های بلند راه میروم و گه گاه باید چند جرعه آب بنوشم و نفس عمیق یکشم هر چند ماسک تنفس عمیق را سخت و تا حدی ناممکن می سازد. اما من تلاشم را میکنم چون اینها توصیه ی عطاری است که سعی دارد با طب سنتی جوشهای دردناک گونه و چانه ام را بهبود بخشد
پیاده روی تنها دقایقی است که خود را حس میکنم به نفس نفس می افتم عرق میکنم دردی در ناحیه ی ساق پایم احساس میکنم و خود را کاملاً بیدار و هشیار می بام NANT DE گاهی در حاشیه ی خیابان اصلی راه میروم اما گاهی که بلوار را برای پیاده روی انتخاب میکنم دلم میخواهد کنار یکی از عابرین نشسته بر نیمکت های چوبی بنشینم و با او هم صحبت شوم با کنار یکی از عابران تنها هم قدم شوم.