خانواده‌ی مسعود در آخرین خانه‌ مسکونی نزدیک حرم زندگی می‌کنند...

کتابی با نگاهی فلسفی با هدف رهایی از تروماهای گذشته‌ تان...

خلاصه بگویم، عطش سیری ناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید به جانم افتاده بود...

نویسنده از شکست‌ها، غم‌ ها، عاشقانه‌ های هانا آرنت پرده برداشته...

قهرمان داستان، در بنیاد تأمین مواد اولیه برای کبریت کار می کند...

شاید این رمان انسانی‌ترین، خصوصی‌ترین و نزدیک‌ترین تصویری باشد که از تشویش‌ها، درونیات و زندگی و زمانه‌ی یک فیلسوف می‌خوانیم.

عکاسی که چهره‌اش یاد کسی نمی‌ماند، آرشیوی از رازهای سربه‌ مهر مردم شهر دارد...

موزس ملکر ثروتمند، متخصص الهیات فقر است و خودش را ملزم کرده تا ثروتمندترین‌ها را از زیر بار حقارتی که ثروت با خودش به همراه می‌آورد، نجات بدهد.

گفت‌ و‌ گو با سروش حبیبی، درباره‌ زندگی و ترجمه‌هایش