کتاب بدرقه گابو و مرسدس (روایت فرزند ارشد گابریل گارسیا مارکز از مرگ پدر و مادرش)

رودریگو گارسیا (۱۹۵۹)، فرزند ارشد گابریل گارسیا مارکز در این کتاب آخرین روزهای زندگی پدر و مادرش را روایت می کند. او که سینماگری پرکار است علاوه بر نویسندگی و کارگردانی چندین فیلم موفق از جمله چیزهایی که فقط با نگاه کردن میتوانید به او بگویید، در ساخت دو سریال مشهور شش فوت زیر زمین و سوپرانوز نیز همکاری داشته است. گارسیا در کتاب بدرقه گابو و مرسدس ضمن پاسداشت یاد پدر و مادرش به موضوعات ژرفی چون عشق و فقدان می پردازد. رودریگو با تماس مادرش از مکزیک متوجه می شود غول ادبیات جهان سرما خورده و باید هر چه سریعتر خودش را به بالینش برساند چون به اعتقاد مادر این سرماخوردگی قطعاً پیرمرد را از پا درخواهد آورد. رودریگو روزهای پایانی پدرش را با خاطراتی پیوند می زند که برای خوانندگان این برنده کلمبیایی جایزه نوبل بسیار آشناست؛ گویی ژنرالی در آخرین ایستگاه خود قرار گرفته یا قهرمان های صد سال تنهایی پی آمده اند تا او را با خود به ماکوندو ببرند. روایت رودریگو بی اندازه تأثیرگذار و جزئی نگرانه است و پدری را که در کشمکش با مرگ و زوال عقل شوخ طبعی اش را همچنان حفظ کرده در جهانی مارکزی به تصویر می کشد رودریگو از پرنده ای می نویسد که وارد خانه می شود سرگردان خودش را به دیوار شیشه ای ایوانی که پاتوق پدرش بوده می کوبد و بیجان روی زمین می افتد. چند ساعت بعد قلب نویسنده برای همیشه از کار می افتد کارکنان مؤسسه کفن و دفن برای گابویی که با یک دسته از رزهای زرد محبوبش وارد کوره مرده سوزی می شود کف می زنند و به احترامش کلاه از سر برمی دارند؛ با ناپدید شدن جسد یکی از متصدیان فریاد میزند: «خداحافظ، رییس».