امروزه عموماً اضطراب نوعی آفت یا بیماری تلقی میشود؛ در میان اختلالاتی که روانشناسان و روانپزشکان تشخیص میدهند و قصد درمانش را دارند، اضطراب بیشترین سهم را دارد. ولی اضطراب فقط یک عارضه یا ناخوشی نیست؛ بهعلاوه، همیشه ضرورت ندارد که درمان و معالجهاش کنیم. درواقع فیلسوفان بسیاری ادعا کردهاند که اضطراب بخشی عادی و حتی لاینفک از انسان بودن است؛ آنها مدعیاند که پذیرفتن این واقعیت میتواند موجب تحول ما شود، و به این ترتیب، با عمیقترکردن فهم ما از خودمان اجازه میدهد زندگی پرمعناتری را در پیش بگیریم. در کتاب اضطراب، سمیر چوپرا دست به کندوکاو در نگرشی ارزشمند دربارۀ اضطراب میزند که فلسفههای کهن و مدرن پیش مینهند – آیین بودا، اگزیستانسیالیسم، روانکاوی، و نظریۀ انتقادی. او درعینحال با تلفیق خاطرهنویسی و فلسفه، از این نیز میگوید که اضطراب چه نقش مهمی در زندگی خودش داشته است و فلسفه چگونه یاریاش کرده تا اضطرابش را بفهمد و بپذیرد.