دوباره با هق هق گریه سر به تو برد و زمزمه کرد چی از مو باقی مونده؟» با هر هق هق آب دماغش راهی به بیرون باز میکرد و او با دنباله مینا، دماغ باریکش را با فینی بلند پاک میکرد. سکوت کرد و خیره به قبر سعی کرد به یاد آورد گذشتهاش را... آنچه بود را ... خودش را و اندوه بزرگش را...
کتاب "مهمان مرموز"، روایتیست سرشار از رمز و تعلیق که در آن مرز میان واقعیت و فریب، با ظرافتی مثالزدنی در هم میآمیزد. این اثر که در ژانر جنایی-معمایی جای میگیرد، با نثری روان اما ساختاری پیچیده، به کشف حقیقت در پس پردهی ظواهر میپردازد؛ جایی که ورود مهمانی ناشناس، آرامش ظاهری را در هم میشکند و پرده از رازی تاریک برمیدارد.